ناگفته های یک زن گمشده



نمیدونم کجای دنیایی ؛ صدامو میشنوی یا نه ؛ میبینیمون یا نه 

خواستم برات بگم که ما له شدیم .بغض هامون ترکید . اشک هامون سرازیر شد و غرورمون شکست .

خواستم بگم معنی حسرت رو خوب میفهمم حالا با پوست و استخون 

خواستم بگم زندگی اصلا ارزش اینهمه شکستن و خورد شدن و دوباره ساختنو نداره برام .

خواستم ازت بپرسم چرا هیچی برام مثل یه زندگی نرمال نبود 

خواستم برات بگم از بریدن و بریدن و بریدن 

کجای دنیایی؟

منو با اینهمه فکر و خیال و حسرت و دست خالی و قلب شکسته گذاشتی کجا رفتی ؟

حالا دیگه همه ی آرزو هامو از دست دادم .

حالا دیگه همه ی فرصت هارو نابود شده میبینم 

حالا دیگه زندگی برام یه حرکت مستقیم الخط یکنواخت بیشتر نیست .که همش از چاله دراومدنا و افتادن تو چاه هاست 

میخواستی غزالتو اینجوری ببینی ؟

شکسته و خورد ؟

یاد روز های طلاییمون سال ۹۴ بخیر که همه چیو با حضورت حل میکردی ، اما حالا کجایی که اینجوری منو رها کردی و رفتی .

اومدم برات از شادی به غم تبدیل شده بگم .از استرس های مزمن و چالش های پشت هم که مجال نفس کشیدن بهم نداد 

از رویاهای بزرگی که الان هیچی ازشون نمونده جز یه قلب خاکستر شده 

از خنده هایی که رو لبم خشک شد 

از بدبختی ، از حل نشدن مشکلات ، از بی پناهی و ناچاری 

از گریه هایی که امونم نمیده 

از ناچاری و ناچاری و ناچاری 

از همه ی دنیا به تو پناه آوردم که نمیدونم کحایی ‌.که کجا باید دنبال دست یاریگرت بگردم .که نفس بریدم .که خسته ام .که دیگه نا نمونده برام و هی هر روز زندگی کردن داره سخت تر میشه و دیگه امیدی نمونده برام .دیگه نمیدونم به چی متوصل شم .حالا که اینارو برات مینویسم شاید مستاصل ترین آدمم .تو زمین .تو کل عالم.

خسته ام 

این فرجک القریب 

پس چرا خار و مخذول شدم تو تنها پناهم بودی


اللهم یا غیاث من لا غیاث له .یا دلیل من لا دلیل له . ای سبب ساز .

شاید فقط تو میدونی من و حمید داریم روزای سختی رو میگذرونیم . شاید فقط تو میدونی برامون چقد سخته تن دادن به کارهایی که هیچ وقت فکرشو نکرده بودیم .

من هیچ وقت فکرشو نمیکردم یه روزی درگیر این مساله شم 

فقط تو میدونی چه آتیشی داره از درون همه ی وجود مارو در بر میگیره .

زندگیمو به نگاهت دخیل بستم . کی جز تو میتونه ما رو از این جهنم نجات بده .

ما از همه ی عالم دل بریدیم رفیق . خودت میدونی اینارو با چه بغضی برات مینویسم 

ما از همه ی عالم دل بریدیم . فقط به درگاه تو التماس میکنیم که مارو نجات بدی . 

نمیدونم از چه راهی. هر چی هم فکر میکنم ذهنم بیشتر به بن بست میرسه ولی ما رو نجات بده رفیق . ما واقعا جز تو هیچ معین و دلسوزی نداریم .اینو با گوشت و خونم درک کردم .اینجا تمام حنجره ها لاف میزنند .

خدایا تو رو به این شب عزیز 

تو رو به حق آدمایی که دوستشون داری 

تو رو به دل شکستمون 

تو رو به اشکی که از غصه روی گونه هامون جاری میشه 

تو رو به اهل بیت پیامبر 

مارو نجات بده رفیق از این روزها و این شرایط 

حال همه ی ما آدم معمولیا رو خوب کن 

خدا یا هر کس امشب غمی رو دلش سنگینه حالشو خوب کن 

خدایا ما رو کمک کن و برامون بساز از جایی که گمان نمیبریم 

خواهش میکنم ازت رفیق . التماست میکنم 

یا ارحم الراحمین 

یا ارحم الراحمین

یا ارحم الراحمین 

یا ارحم الراحمین 

یا ارحم الراحمین

یا ارحم الراحمین 

یا ارحم الرحمین 

خدایا مارو نا امید نکن


تهران ؛ روز های سخت ۹۸ 

وسط فشار همه جانبه ی زندگیمم . جوری که امید به آینده ندارم 

مدام با خودم تکرار میکنم . سحر ندارد این شبِ تار .

دقیقا همونی شدم که یه عمر با غرور میگفتم من هیچوقت اینجوری نمیشم 

همه ی کارها پیچیدن تو هم . 

خدا میدونه تو این یه ساله چند شبو گریه کردم ساعتها .

خدا میدونه کلمه به کلمه ی حرفای اطرافیانم چجوری درد میشه یکی یکی به قلبم شلیک میشه 

خدا میدونه چقد حالم بده 

خدا میدونه من درونم چی میگذره 

خدا میدوته چقد برام سخته فکر اینکه واقعا هیچوقت این وضع درست نمیشه ؟

خدا میدونه چقد برام سخته این روزا . چجوری دارم به زور خودمو میکشونم که نمیرم

خدایا کجایی ؟ غم و غصه ها دست گذاشتن دارن قلبمو فشار میدن .آخه تو کجایی خدا 


زندگی پر از اتفاقات غیر قابل پیش بینیه

دقیقا جایی که فکر کردم دیگه هیچ مشکلی وجود نداره و همه چیز عالی پیش میره سر و کله ی مشکلات عجیب و غریبی پیدا شد که هیچ معادله ی حل شده ای تو ذهنم پیدا نکردم که به درد این روزام بخوره 

میدونی تا وقت حس خوشبختی میکنی .خوشبخت ترین آدم دنیایی .

ولی امان از وقتی که گرفتار مشکلات بشی .یهو به خودت میای میبینی تنهایی، از دلخوشی هات دده شدی ، دلتنگ زمان گذشته شدی ، از همه بدتر به انتخاب و تصمیماتت شک میکنی 

چیزی که الان گیرش افتادم ‌.

استاد اخلاق دانشگاهمون میگفت نه غم و غصه ها پایدارن نه شادی ها .نمیدونم باید صبر کنم ببینم چی میشه 

اما راستی چرا آدمایی که حریمی رو رعایت نکردن خوشبخت شدن و من حالم الان اینجوریه ؟

سوالم خیلی جدیه به پای ناسپاسی و نافرمانی نذارش یه سوال از ته قلبمه .یه فریاده


آقا جون سلام

پارسال همین موقع ها بود یادتونه . به انسیه گفتم تو اون شرایط سخت که دنبال راه نجات بود از شما کمک بخواد. بهش اطمینان دادم که کمکش میکنید 

اما امسال خودم تهِ چاهم . آقا جون با بغض و اشک دارم مینوسیم . وسط دعاهاتون منو یادتون نره . میدونم آدمِ بدیم . ولی اینجا یکی هست که تحمل این روزا رو نداره 

آقاجون من هر جا گرفتار شدم شما بهترین رفیقم بودین .اینجا تنهام نذارین . قلبم داره منفجر میشه 

آقاجون .


نقیِ سریال پایتخت : خدایا با من مسله داری ؟ 

اما غزاله ی داستان خودش مدتهاست گم شده حوالی احساساتش ، واقعیت ، حرف و نگاه اطرافیان ، اعتقاداتش و واقعیت ها .

کاش یه اتفاق بیفته حال همه ی آدمای کشورم خوب شه 

حالم اصلا خوب نیست .اصلا .

به خودم و تصمیماتم و همه چی و همه چی شک کردم 

از خودم میپرسم آیا ما هم روزای خوبو خواهیم دید ؟ 

از بچگی مشکل اضطراب داشتم و الان هم نفسمو بریده این اضطراب .

یه سوال دیگم میدونی چیه ؟ 

کجا دستاتو گم کردم ؟ که پایان من اینجا شد


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حمید شیخ الاسلامی مهمترین ابزار مدیریت پیج اینستاگرام با مهسا طالعی موسیقی احساس کره ! سیستم های اکسس کنترل و قفل های هوشمند تراریوم در شرق تهران(فرجام گیفت) اخبار روز گیاه داروشناسی و داروهای گیاهی سنتی و نوین هساره واران ♥کارا همراه الماس پایتخت♥ من یک مدیک هستم